یه کمی درد دل

تنهایی

رنجی کشیدم از تنهایی که مپرس...

یه کمی درد دل

امروز بعد چند روز تونستم یه دونه پست بزارم اونم به زور

خیلی دلم گرفته بود این چند روز اصلا نتونستم بنویسم

اینجا اومدم درد دلامو بنویسم شاید اونی تنها دلیل نوشتنمه بخونه

از وقتی از پیشم رفته میترسم برم سراغ دفترم که نکنه نوشته هاشو ببینم اصلا طاقت خوندنش رو ندارم

تو این چند روز تنها چیزی که باعث شده یه لبخند شیرین یا شاید تلخ بزنم خاطرات روزای شیرینیه که پیشم بود.

این چند روز هیچ خبری ازش نداشتم فقط امیدوارم خوب باشه بعضی مواقع به خودم میگم حالش خوبه

خیلی هم خوبه تا شاید یه ذره خیالم راحت باشه.

خیلی خیلی خستم. دردامو از همه پنهون می کنم. هیچکدوم از دوستام حتی یه زنگ هم بهم نمی زنن .

اصلا نمیدونم چرا دارم اینجا درد دل می کنم آهان حواس برام نمونده شاید دلیل نوشتنم اینا رو بخونه.

 

 

 

دلتنگیم را زخم هجران تو مرحم است  

  تنهاییم را صدای تو مرحم است

بهانه ی گریستنم تنها تویی   

  بغض پنهان گلویم را هیچ نیست بی تو پایان

درد پنهان سینه را دستان گرم و مرحم مهر تو لازم است .

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 13 مرداد 1392برچسب:, ] [ 19:54 ] [ Max ] [ ]